دخترک افغان
درباره وبلاگ


سلام د همه ی خوانندگو یی عزیز . ایمروز شومو بخیر . امید واریم در این وبلاگ لحظات خوشی ر داشته باشین . فقط نظر یاد شومو نشه کی اگر شونه پگ شومو نامردید . آخر همه ی مطالب نیویشته موکونوم از م استه یا از نرگس . پس خواهشا آخر نظرات بوگید از کودم مو انتقاد یا پیشنهاد کدید چون ما دوتا اد از نیویشته های خو خبر ندریم خانه شومو آباد !!! ترجمه : سلام به همه خوانندگان عزیز . امورزتون بخیر . امید وارم در این وب لحظات خوشی رو داشته باشین . فقط نظر یادتون نره که اگه فراموش کنین نامردین . آخر همه ی مطالب نوشته شده که من نوشتم یا نرگس . لطفا هنگام نظر دادن بگین مطلب از فاطمه بوده یا نرگس حتما اسم یکی از ما دوتا رو قید کنین چون ما دوتا از نوشته های همدیگه خبر نداریم . مرسی !!!

پيوندها
زنده باد افغانستان
دوست دارم
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دخترک افغان و آدرس fatemeh0097.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 239
بازدید کل : 83720
تعداد مطالب : 52
تعداد نظرات : 191
تعداد آنلاین : 1

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:, :: 21:8 :: نويسنده : فاطمه حسین دادی و نرگس فتوت

آی روزگار شدم دلقک غمگین ...

هیچ شباهتی به یوسف ندارم ...

نه رسولم , نه زیبایم , نه برای کسی عزیزم  , نه چشم به راهی دارم و نه ...

فقط در چاه افتاده ام .

. در چاه عمیقی که جاهلان رویش نام مقدس عشق را گذاشته اند ...

. می اندیشند برابر است عشق با دوستی های خیابانی ...

. نادانند , جاهلند , حتما باید بشکند آن تکه کوچک که نهفته در سینه تا بفهمند روی هر عمل پستی نمی شود نام عشق نهاد .

 

 

 
سه شنبه 11 تير 1392برچسب:, :: 15:42 :: نويسنده : فاطمه حسین دادی و نرگس فتوت

قند خون مادر بالاست اما همیشه دلش برای ما شور می زند ...

اشکهای مادر مروارید شده است در صدف چشمانش ...

دکتر ها اسمش را گذاشته اند آب مروارید ...

 حرفها دارد چشمان مادر . گویی چشمانش زیر نویس فارسی دارد .

دستانش را نوازش می کنم , داستانی دارد دستانش ...

.

.

.

اما پدر ...

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین , وقتی می بینی چقدر آهسته راه می ره , بغض گلو تو می گیره ; می فهمی که داره پیر می شه .

وقتی می بینی داره صورتش رو اصلاح می کنه و دستاش می لرزه , می فهمی که داره پیر می شه .

وقتی بعد غذا یه مشت دارو می خوره , می فهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمی گه .

و وقتی می فهمی نصف موهای سرش به خاطر تو و غصه های تو سفید شده اونوقته که دلت می خواد بمیری ...

نوشته شده توسط : فاطمه

 
پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 14:44 :: نويسنده : فاطمه حسین دادی و نرگس فتوت

 

سلام به همتون ...

به خاطر استقبال بیش از اندازتون این یاد داشتو براتون گذاشتم :

تازگیا هوس کردم مطلباي افغانستاني بذارم. بعضی از شما دوستان ایرانی تا می بینین شعر یا مطلب افغانستانیه صفحه رو میبندین البته حق هم دارین چون معنی بعضی از کلماتشو نمی فهمین . اینو گذاشتم بگم اینجا داستان شعر عاشقانه , شعر طنز , مطالب طنز , مناسبت های خاص , خبر و ... وجود داره . اگه تمایلی به خوندن صفحات مخصوص افغانستان ندارین که یعنی خیلی بد سلیقه می تشریفین , می تونین از صفحه14 به عقب شروع به خوندن کنین . یعنی اول14  بعد 13 بعد12 و به همین ترتیب این جوری اون دسته افراد بد سلیقه حوصلشون سر نمیره . نظر هم که سرش گرده . مگه یکی رو تو وبلاگ استخدام کنم هر کی نظر نذاشت چاقو بگیره جلو گلوتون تا که یه نظر نیم خطی بذارین خوب خدا پدر و مادرتو بیامرزه بی درگیری نظرتو بذاردیگه

دمتم جوش . حرف دیگه ای نمونده .

 

خدانگهدار ...

نوشته شده توسط : نمی گم دیگه من و نرگس نداریم که ...

 

 
چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:, :: 20:19 :: نويسنده : فاطمه حسین دادی و نرگس فتوت

غضنفر جان سلام! ما اينجا حالمان خوب است. اميدوارم تو هم آنجا حالت
خوب باشد. اين نامه را من ميگويم و جعفر خان کفاش برايت مينويسد. بهش
گفتم که اين غضنفر ما تا کلاس سوم بيشتر نرفته و نميتواند تند تند
بخواند، آروم آروم بنويس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.

وقتي تو رفتي ما هم از آن خانه اسباب کشي کرديم. پدرت توي صفحه
حوادت خوانده بود که بيشتر اتفاقا توي 10 کيلومتري خانه ما اتفاق
ميافته. ما هم 10 کيلومتر اينورتر اسباب کشي کرديم. اينجوري ديگر
لازم نيست که پدرت هر روز بيخودي پول روزنامه بدهد. آدرس
جديد هم نداريم.. خواستي نامه بفرستي به همان آدرس قبلي بفرست.
پدرت شماره پلاک خانه قبلي را آورده و اينجا نصب کرده که دوستان
و فاميل اگه خواستن بيان اينجا به همون آدرس قبلي بيان.

 آب و هواي اينجا خيلي خوب نيست  همين هفته پيش دو بار بارون اومد.
 اوليش 4 روز طول کشيد ،دوميش 3 روز  . ولي اين هفته دوميش بيشتر از
  اوليش طول کشيد غضنفر جان،آن کت شلوار نارنجيه
که خواسته بودي را مجبور شدم جدا جدا برايت پست کنم. آن دکمه فلزي ها
پاکت را سنگين ميکرد. ولي نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه
توي کارتن مقوايي برايت فرستادم.


پدرت هم که کارش را عوض کرده. ميگه هر روز 800، 900 نفر آدم زير دستش
هستن. از کارش راضيه الحمدالله. هر روز صبح ميره سر کار تو بهشت
 زهرا، چمنهاي اونجا رو کوتاه ميکنه و شب مياد خونه.

ببخشيد معطل شدي. جعفر جان کفاش رفته بود دستشويي حالا برگشت.

 ديروز خواهرت فاطي را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط اجازه دارن مايو
 يه تيکه بپوشن. اين دختره هم که فقط يه مايو بيشتر نداره،اون هم
دوتيکه است.. بهش گفتم ننه من که عقلم به جايي قد نميده. خودت تصميم 
 بگير که کدوم تيکه رو نپوشي. اون يکي خواهرت هم امروز صبح فارغ
شد. هنوز نميدونم بچه اش دختره يا پسره . فهميدم بهت خبر ميدم که بدوني
بالاخره به سلامتي عمو شدي يا دايي.

راستي حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصيت کرده بود که بدنش را به آب
دريا بندازن. حسن آقا هم طفلکي وقتي داشت زير دريا براي مرحوم
پدرش قبرميکند نفس کم آورد و مرد!شرمنده.

همين ديگه ... خبر جديدي نيست. قربانت .. مادرت.

راستي:غضنفر جان خواستم برات يه خرده پول پست کنم، ولي وقتي يادم
افتاد که ديگه خيلي دير شده بود و اين نامه را برايت پست کرده بودم .

نوشته شده توسط : فاطمه